دانشجویان زندانی راآزاد کنید

حمایت

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

اصل داستان !

به نظر می رسد گاهی زمان ها شیعیان نسبت به علی بسیار حساس تر از خدا می باشند.شاید شما هم احساس کرده باشید که گاهی اوقات اگر شما به یک فرد شیعه بگویید خدایی در کار نیست شاید انقدر اشفته نشود اما اگر  بگویید علی انسان خوبی نبوده ممکن است حتی جانتان در خطر باشد و انواع فحش ها را نوش جان کنید. خیلی به سختی می توان انتقادی را از علی مطرح کرد.البته بسیاری از این موارد و تعصب ها نسبت به علی دلیلی بسیار روشن دارد.و ان هم خرافات و باورهایی ست که روحانیون شیعه با دروغ و حقه بازی به خورد مردم می دهند و گویی علی را جوری تعریف می کنند که همه شخصیت های کارتونی مانند زورو،سیندرلا،سوپرمن،مرد عنکبوتی ،هرکول و ...را یکجا داشته.در این پست و چند پست بعدی قصد دارم تا نمونه هایی از این بزرگنمایی ها و باورهای دروغی را که روحانیون شیعه برای تقدس بخشیدن به علی به خورد مردم داده اند با منابع تاریخی مستدل و معتبر بررسی کنم.امید که راهگشا باشد.
در این پست به ماجرای کشته شدن عمربن عبدود به دست علی(در جنگ خندق) اشاره می کنم.فکر می کنم هر بچه مسلمان و هر شیعه ای که در مدارس ایران تحصیلکرده این داستان را به یاد دارند که روحانیون شیعه همیشه به ان ها گفته اند  که علی و عمربن عبدود با هم درگیر شدند و علی نمی خواست که با عبدو بجنگد .نقطه اوج این داستان را تف انداختن عمربن عبدو به چهره علی تصویر می کنند و می گویند علی بر سینه عمر نشست ،عمرو به او اب دهان انداخت،امام چون عصبانی شده بود نخواست که عمرو را در عصبانیت بکشد.پس از روی او بلندشد و چرخی به اطراف زد و باز بر روی عبدود نشست و به او گفت حالا که خشمگین نیستم سرت راا برای رضای خدا می برم و او را کشت.

حال که داستان روحانیون و دکاندارن مذهبی شیعه را شنیدیم به سراغ اصل ماجرا می رویم.قضاوت به عهده خودتان

با توجه به منابع و مستندات تاریخی از همه حرف های شیعیان فقط جنگیدن این دو صحیح است و گرنه ،نه عمرو به علی تف انداخته،نه علی با احترام سرش را بریده.بلکه این عمرو بوده که به احترام این که علی در جنگ  پیاده بوده و او سواره رسم جوانمردی را به جا می اورد و پیاده می شود تا با علی یکسان جنگ کند و عمرو هم باز به علی می گوید که ای علی من نمی خواهم تو را بکشم و علی است که اصرار به کشتن عمرو دارد..فکر می کنم بهتر است بقیه ماجرا را از زبان کتب تاریخی ببینید.

 در تاریخ طبری پوشینه سوم(صفحه 1075)   به روشنی در مورد جنگ بین این دو توضیح داده شده و بیان شده که عمرو نمی خواسته علی را بکشد.




منبع دوم سیره رسول الله ابن هشام است.در صفحه 369 همین ماجرا توضیح داده شده و اصرار علی بر قتل عمرو



و شیعیان هم چون مانند پیامبرشان معتقدند که الحرب و خدعه.حتی نیرنگ باز ی و دروغ بازی علی به صورت بسیار واضح و با افتخار در میزان الحکمه ،پوشینه سوم(آداب جنگ) به ورشنی توضیح داده شده و این داستان را هم بیان می کند واین گونه پرده از افسانه گویی های روحانیون و دکانداران شیعه می افتد.

نقل داستان در میران الحکمه،(آداب جنگ، پوشینه سوم):

در جـنـگ احزاب(خندق) ميان على (ع ) وعمرو بن عبدود سخنانى گذشت على به او فرمود: اى عمرو ! (در بـزدلـى تـو) هـمـين بس نيست كه من به جنگ تن به تن باتو آمده ام وتو كه شهسوارعربى با خـودت كمك آورده اى ؟
عمرو برگشت كه پشت سر خود را نگاه كند امير المؤمنين (ع )بيدرنگ چنان ضربه اى بر دو ساق پاى او وارد آورد كه از پيكرش جدا شدند و گرد و غبارى به هوا برخاست آن حـضـرت در حـالـى كـه بر اثر ضربت عمرو خون از فرقش مى ريخت و ازشمشيرش نيز خون مـى چكيد نزد رسول خدا(ص ) برگشت رسول خدا (ص ) فرمود : اى على !فريبش دادى ؟
عرض كرد : آرى , اى رسول خدا ! جنگ نيرنگ است .

حال خودتان حقیقت داستان و ماجرا را ببینید.امید که کمی بیشتر بیاندیشیم.

۲۳ نظر:

ناشناس گفت...

سپاس بسیار. کار بسیار خوبی رو آغاز کردید.

ناشناس گفت...

خب حضرت علی بنده خوب خداحق هم داشت اینچنین عمرو رابکشدبالاخره یه حکمتی در این کاربوده که اول حضرت علی علیه السلام او رابکشد.ما شیعیان این بزرگوار از کجاعلم غیب داشته باشیم که آیا کارش اشتباه بوده یا درست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به علی علیه السلام نمیشه ایرادگرفت

ناشناس گفت...

اينكه كار تاريخي انجام داده ايد خيلي خوب است. ولي آيا تمام مراجع را مقايسه كرده ايد؟ آيا ايراداتي كه به مراجع مورد اشاره تان وارد شده در نظر گرفته ايد؟ همچنين نظر شما را به شعر مولوي كه همه بر سني بودن او اتفاق نظر دارند در اين خصوص جلب مي كنم و يادآور مي شوم كه اين امر فقط در اقوال شيعيان وارد نشده است.
موفق باشيد!

merlian گفت...

از دوستانی که نظرشان را مطرح کردند سپاسگزارم.در مورد دوست سوم باید بگویم که شما هیچ کدام از منابع تاریخی معتبر مسلمانان را نمی توایند پیدا کنید که ان چه که ملاها و روضه خوا های شیعه می گویند را بیان کرده باشد.من بیشتر کتب تاریخی را بررسی کردم و همه این مطالب بالا را تایید می کنند.(یعنی اصرار علی بر کشتن عمر)خوشحال می شوم اگر شما منبعی را معرفی کنید که به غیر از این موارد بالا را اشاره کرده باشد.البته منبع تاریخی.

ناشناس گفت...

کتاب تاریخ طبری و ابن هشام در کتاب فروشی های شهر های ایران یافت می شود که برم بخرم ؟

ناشناس گفت...

عمرو ابن عبد وَد در جوانی پهلوان در منطقۀ مکه بوده است. در جنگ احزاب او هشتاد و دو سال داشت و آنچه از پهلوانیش مانده بود نامش بود. او را آورده بودند که راهنمای نبرد باشد نه آنکه بجنگد. ولی بیچاره خر شد و وقتی علی به او پیشنهاد کرد که برای نبرد تن به تن بیاید او نیز آمد. علی در آن زمان ۲۸ سال داشت و در اوج زور و قدرت بود و عمرو ابن عبد ود پیرمردی فرسوده.
اگر جهان پهلوان تختی در سن هشتاد سالگی با یک جوان زورمند ۲۸ ساله کشتی می گرفت حتی اگر آن جوان کشتی گیر هم نبود نتیجه اش چه می شد؟ شکست حتمی جهان پهلوان تختی البته.

ناشناس گفت...

با درود

من واقعا نمیدونم این دوست عزیز که این مطلب نوشته با این کار چه چیزی را میخواسته به مخاطب خودش بفهمونه!! میخواسته بگه که امیر مومنین حضرت علی‌ اونجوری که میگن نبوده؟یا این که میخواسته پرده از حقیقت تاریخی‌ بر داره و چشمو گوش من نوعی که مطلبشو میخونم رو باز کنه به حقیقت؟در جوابت باید عرض کنم که از اون واقع تاریخی‌ یه چیزی حدود ۱۴ قرن میگذره در این ۱۴ قرن چند تا عالم یا مفسر یا تاریخ نویس اومدن؟جواب مسلما خیلی زیاد هست اگر شما بگید که هیچ کدوم رو قبول نداری و فقط محمد ابن جریر طبری و ابن هشام رو قبول دارید این سوال پیش میاد که چرا این همه عالم و مفسر و تاریخ نویس چه شیعه و چه اهل سنت که همگی‌ در مدح حضرت علی‌ سخگن گفتن رو کنار گذشتید و اکتفا به ۲ تا از علمای اهل سنت کردید که حضرت علی‌ رو قبول ندران و بعضا در کتاب‌هاشون احادیث بسیاری که محل تامل هست رو نقل کردن؟ و اگر تمامی علما رو مثل این ۲ نفر که اسمشونو بردید قبول دارید این سوال مطرح می‌شه که مگر عقل و منطق حکم نمی‌کنه که انسان حرف اکثریت رو به اقلیت ترجیح بده؟ آیا این واقعه که شما نقل کردی حرف اکثر علما هست یا اقل آنها؟یا اگر شما حرف اکثر علما رو نقض میکنی‌ و اقلیتو رو مثل طبری یا ابن هشام رو قبول داری حتما باید سندو مدرکی‌ ارائه بدی به مخاطبها تون منبی بر این که حدیثی که شما از اقلیت نقل میکنی‌ پای و اساس محکمی داره واگر نه ۲ صفحه از کتاب رو اسکن کردن و تو سایت گذاشتن تا وقتی‌ که دلیل و منطق درستی‌ باهاش بیان نشه حقیقتی رو روشن نمی‌کنه عزیز. زمانه بر سر جنگ است یا علی‌ مدد مدد بی‌ تو ننگ است یا علی‌ مدد

ناشناس گفت...

نویسنده محترم.... مذهب را باید در نزد علمای مذهب و نه این آخوندهای درباری جست....
حدود 15 سال پیش در یکی از سخنرانی های جناب علامه محمد تقی جعفری ایشان به صراحت گفتند که این شعر مخروف منتسب به حضرت علی و عمرو سند تاریخی ندارد و بیشتر به افسانه می ماند....
در شمن تا جاییککه طبری خود به صراحت تاکید کرده در کنابش تمامی نقل قول هایی که می شنیده می آورده و صرفا مرجع دادن به این کتاب بدون بررسی راویان کار درستی نیست چ.م خ.دش تصریح می کند که خیلی جاها از راویان ضعیف ایتفاده کرده
به دوستان پیشنهاد می کنم برای شناخت منش امام علی نگاهی به نامه 25 حضرت علی در نهج البلاغه بیاندازند...-نامه های حضرت علی بعد از خطبه های ایشان در نهج البلاغه قرار دارند-

ناشناس گفت...

خیرخواه ص۱:
عمرو بن عبدود با چند تن دیگر از سران جنگ مانند تنگنایى پیدا كردند كه عرضش كمتر از جاهاى دیگر بود،و بر اسبان خود ركاب زده و به هر ترتیبى بود خود را به این سوى خندق رساندند و اسبان را به جولان در آورده شروع به تاخت و تاز كردند،و براى جنگ مبارز و هماورد طلبیدند.
هیچ یك از آنان در شجاعت،شهرت عمرو بن عبدود را نداشت و سالخورده تر و با تجربهتر از وى در جنگها نبود،و بلكه به گفته اهل تاریخ در آن روزگار هیچ شجاعى در میان عرب شهرت عمرو بن عبدود را نداشت،و او را«فارس یلیل»مىنامیدند و با هزار سوار او را برابر مىدانستند،و از این رو مسلمانان نیز تنها از جنگ با او واهمه داشتند.
عمرو بن عبدود كه توانسته بود خود را به این سوى خندق برساند و آرزوى خود را كه جنگ در میدان باز با مسلمانان باشد برآورده سازد،با نخوت و غرورى خاص اسب خود را به جولان در آورده و مبارز طلبید.
و در روایات زیادى كه در سیره حلبیه و كتابهاى دیگر نقل شده چنین است كه چون عمرو مبارز طلبید كسى جرئت جنگ با او نكرد جز على(ع) كه برخاست و از رسول خدا(ص)اجازه گرفت تا به جنگ او برود اما پیغمبر به او دستور داد بنشیند،براى بار دوم عمرو بن عبدود مبارز طلبید و به عنوان سرزنش و استهزاء مسلمانان فریاد زد:
كجاست آن بهشتى كه شما مىپندارید هر كس از شما كشته شود داخل آن بهشت شود؟
على(ع)دوباره از جا برخاست و از رسول خدا(ص)اجازه خواست به جنگ او برود و پیغمبر باز هم به او اجازه نداد و فرمود:بنشین كه او عمرو بن عبدود است؟
عمرواین بار گفت
صداى من گرفت از بس كه فریاد زدم آیا مبارزى هست و در جایى كه دل شجاعان بلرزد یعنى جایگاه هماوردان سخت نیرو ایستاده ام و من پیوسته به سوى جنگهاى سخت كه پشت مردان را مىلرزاند شتاب مىكنم!به راستى كه شجاعت و سخاوت در جوانمرد بهترین خصلتهاست.]
در این بار نیز على(ع)برخاست و دیگرى جرئت این كار را نكرد
رسول خدا(ص) كه چنان دید رخصت جنگ بدو داده فرمود: پیش بیا! و چون على(ع) پیش رفت حضرت زره خود را بر او پوشانید و دستار خویش بر سر او بست و شمشیر مخصوص خود را به دست او داد آن گاه بدو فرمود:پیش برو.
و به هر صورت على(ع)بسرعت خود را به عمرو رسانده پاسخ رجز او را این گونه داد:
شتاب مكن كه پاسخ دهنده فریادت(و خفه كننده ات)آمد با عزمى(آهنین)و بینشى(كامل)و صدق و راستى هر رستگارى را نجات بخش است و من با این عقیده به میدان تو آمده ام كه نوحه نوحه گران مرگ را براى تو برپا كنم(و تو را از پاى در آورم)با ضربتى سخت كه در جنگها آوازه اش به یادگار بماند.]عمرو كه باور نمىكرد كسى به این زودى و آسانى حاضر شود به میدان او بیاید و به مبارزه او حاضر شود با تعجب پرسید:تو كیستى؟
فرمود:من على بن ابیطالب هستم،عمرو گفت:اى برادرزاده خوب بود عموهایت كه از تو بزرگتر هستند به جنگ من مىآمدند؟زیرا من خوش ندارم خون تو را بریزم!و در حدیث دیگرى است كه گفت:من با پدرت ابو طالب رفیق بوده ام!
على(ع)فرمود:»
«ولى من تا وقتى كه تو از حق روگردان باشى دوست دارم خون تو را بریزم.]
نکته مهم اینجاست که اولا عمرو می خواست با کسی بجنگد که هم سن و سال خودش باشد تا کشتنش افتخاری برای او محسوب شود نه آنکه قصد جنگ و کشتار نداشته باشد. ثانیا حضرت علی (ع) هم فرمودند که دوست دارم تو را در راه خدا بکشم و یا تا زمانی که از حق روی گردانی و این یعنی همان سخن مولوی:
بندهٔ حقم نه مامور تنم
در اینجا بود كه عمرو بن عبدود به غیرت آمد و خشمناك به على(ع)حمله كرد،
على(ع) شمشیر را حواله پاهاى عمرو كرد و هر دوپاى او را از بیخ قطع نمود و او بر زمین افتاد و على(ع) روى سینه اش نشست.

ناشناس گفت...

خیرخواه ص۲:
به روایت دیگر:
على(ع)بدو فرمود :تو در جاهلیت با خود عهد كرده بودى و به لات و عزى سوگند یاد كرده بودى كه هر كس سه چیز از تو بخواهد یكى از آن سه چیز و یا هر سه را بپذیرى؟عمرو گفت:آرى،على(ع)فرمود:پس یكى از سه پیشنهاد مرا بپذیر:
نخست آنكه به وحدانیت خداى یكتا و نبوت پیغمبر گواهى دهى و تسلیم پروردگار جهانیان گردى؟
عمرو گفت: اى برادر زاده این حرف را نزن و خواهش دیگرى بكن!
على(ع)فرمود: اما اگر آن را بپذیرى براى تو بهتر است؟
سپس ادامه داده فرمود: دیگر آنكه از راهى كه آمده اى باز گردى(و از جنگ با مسلمانان صرفنظر كنى)؟
عمرو گفت:این هم ممكن نیست و زنان قریش براى همیشه به هم بازگو كنند(و گویند عمرو از ترس جنگ گریخت).
على(ع)فرمود: پیشنهاد سوم آن است كه از اسب پیاده شوى و با من جنگ كنى؟ عمرو خندید و گفت: ولى من گمان نمىكردم احدى از اعراب مرا به این كار دعوت كند (و مرا به جنگ با خود بخواند) این را گفت و از اسب پیاده شد و اسب را پى كرده به على حمله كرد، و شمشیرى به جانب سر آن حضرت حواله نمود كه على(ع)سپر كشید و آن ضربت را رد كرد و با این حال شمشیر عمرو سپر را شكافت و جلوى سر على(ع) را نیز زخمدار كرد اما على(ع) در همان حال مهلتش نداده و شمشیر را از پشت سر حواله گردن عمرو كرد و چنان ضربتى زد كه گردنش را قطع نمود و او را بر زمین انداخت.
یا بروایتی:م:
شمشیری بطرف علی(ع) فرود آورد علی(ع) بچابکی با سپر آنرا رد کرد در حالیکه سپر دو نیمه شد و فرق علی(ع) را بشکافت علی (ع)خود را بگوشه میدان رسانید با عمامه سر خود را بست و باز بمیدان آمد فرمود .... ای عمرو تو خجالت نکشیدی با این شخصیت برای خود همراه و کمک آوردی در حالیکه علی جوانی است که تنها بجنگ تو آمده٬* عمرو برگشت ببیند کیست بحمایت او آمده علی (ع)فورا شمشیری بر پای او فرود آورد که آن هیکل قوی الجثه بر زمین افتاد . *عمرو گفت٬ یاعلی مرا فریب دادی٬ علي (ع)گفت معنی جنگ همین است. عمرو آب دهان بر صورت علی انداخت و او را دشنام داد. علی خشمگین شد از روی سینه عمرو برخاست و چند گامی بزد و انگاه بازگشت تا سر عمرو را از تن جدا کند او گفت چرا منصرف شدی و اکنون باز آمدی علی گفت چون آب دهن بصورت من انداختی و در آنحال من خشمناک شدم نخواستم با حال خشم سر تو را جدا کنم بلکه خواستم با حال انبساط برای رضای خدا سر از تن تو بگیرم

حتی اگر بگوییم حضرت او را در جنگ فریب داده و توجه او را منحرف کرده است این در جنگ جایز است زیرا دروغ گفتن در جنگ و در راه آشتی دادن میان مردم مجاز می باشد.

ناشناس گفت...

و اما یک موضوع دیگه مربوط می شه موضوع غلو که متاسفانه به نحو بدی دامان تشیع رو گرفته و دادستانهایی که درمورد حضرت علی و امام حسین نقل می شود به طور عجیبی با عقل جور در نمی آید.... متاسفانه شواهد تاریخی نشان می دهد که این داستانهای سرشار از غلو بیش از آنکه ریشه در اسلام و یا حتی فرهنگ عرب داشته باش, متاسفانه ناشی ازفرهنگی ایرانی ماست و این موضوع کاملا داستانهای افسانه ای ما متجلی است.... این روزها همه انگشت های اتهام به سوی اسلام و خوبان تاریخی اش است.... اندکی که در مورد غلو تحقیق کنید می بینید که خوب یا بد این موضوع در تاریخ ایران عزیزمان ساریست و موجب بسیاری از مشکلات شده.... این توضیح به معنای قبول منابع تاریخی شما نیست چون همانطور که گفتم تاریخ طبری به صراحت خود طبری در بسیاری از موارد به راویان بسیار ضعیف اکتفاکرده.... این موضوع را در توجیه حرف علامه جعقری می گویم که دانشمندی بود که به افسانه بودن این شعر مربوط به امام علی اشاره کرد
خداوند ایران و ایرانی... اسلام و مسلمان را از شر زیاده روی و افراط و غلو و دروغ مصون دارد

ناشناس گفت...

نکته اول اینکه در اینجا به محمد بن جریر و ابن هشام به عنوان تاریخ نگار و نه عالم رجوع شده. در بحث تاریخی‌ جایی برای سخن شعرا یا کسانی‌ که خود را عالم و فاضل و دانشمند میخوانند نیست. مرجع تنها تریخنگار است و بس. نکته دوم این که مساله دقیقا همینجاست که از این واقعه ۱۴۰۰ سال گذشته و دقیقا به همین دلیل باید برای کشف قول نزدیکتر به حقیقت به سراغ تریخنگارانی رفت که به واقعه نزدیکترند که صد البته محمد بن جریر چنین است. دوست عزیز شما هم بهتر بود بجای ایراد به نویسندهٔ مطلب که صفحات اسکن شده (عین سند) را پیش چشم شما گذشته اند سند و مدرک ارائه میدادید و بحث تاریخی‌ میکردید نه اینکه خواننده را به علما و فضلای خود خواند که حتی زحمت بردن نامشان را هم به خود ندادید حواله کنید.

ناشناس گفت...

از علي آموز اخلاص عمل/شير حق را دان منزه از دغل ...او خدو انداخت بر رويي كه ماه/سجده آرد پيش او در سجده گاه...
مولانا
بچه مظلف ابنه اي به ولله قسم به ولله قسم اگه دستم بهت برسه چنان ضربه اي بهت بزنم كه از جات بلند نشي
خاك بر سر تو و اون اعتقادات احمقانه ات. تو چه ميداني علي كيست؟ تا صورت و پيوند جهان بود علي بود/تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود/
از ضر ضر كردن حرمت شكن هاي احمق و مريضي مثل تو هيچ چيز آبي از آب ولايت علي به هم نميخوره

Unknown گفت...

molavi ke khod sonny ast chera majara ra bar asase shiye naghl mikond

Unknown گفت...

va ammma dar mored inke amro bne abdavad 80sale bud vaghti miyad va hal men mobarez mitalabad kesi az tars boland nemishe chandin bar in tekrar mishe ta payambar be ali mifarmayad hala bro , kasi joz ali jorat nemikone , molavi vahafez hame iran hastand vaghti anha maghame ali ro setayesh mikonanad vaghti sar selsele hame tasavof va erfane chand ta suske bisavad che ghorghori mikonanad

ناشناس گفت...

mazhab ahe makhloghe setam keshideh rohe jahane bi roh ast mazhab afioneh ejtemast,koli mazaheb kalimi masihi mosalman hameh ba nirang tawasote edehi forst talab sakhteh shodeh and wa moteasefaneh ensan naagah wa kham be an bawar darad -soal .chera az khod nemiporsid agar dar alska motewaled shodeh bodid bazam mosalman mishodi ya kalimi wa ya chera in khodaye nadideh shoma ke migoid chera tamam piambaranash faghat dar sarzamin felestin wa arabestan wa meser motewaled shodeh and wa chera khoda yeki dar berzil motewaled nakard ya yeki dar sibri ? chon shaher gerayi wa siwilization baray bar awal dar mantagheh khawar mianeh be wojod amadeh wa be hamin dalil ham dalil ghoran migoyad tamam rasolan ma az yek famil hastand pas hameh in chizha kolah bardari sarmaye dari ast .berawid bekhanid wa agah shawid ta az mazhab nejat pida konid mikhahi khodara beshnasi khodat ra be shnas bar awal zol nakon dorogh nago mardom ra be band nakesh sangsar nakon eedam nakon bad khod ra shenakhti mifahmi ke agar aghel bodi mifahmidim ke:chon amadanam be man nabod roze nokhost in raftan bi morad azmist dorost.be omid rozi ke ensanha az jahlo khorafeh wa mazhab dori gozinana wa khod shenas bashand

ناشناس گفت...

نویسنده محترم این مطلب ! میدانم که سنی هستی ما شیعه ها با هاتون کاری نداریم شما هم با جوونای ما کاری نداشته باشید شما با عمر محشور بشید ان شاالله ما هم ان شاالله با مولا علی علیه السلام -دعوا هم نداریم لطف کنید قصه هاتون رو واسه بجه های خودتون تعریف کنید - درضمن بالاترین مکانی است واسه تبادل نظرات و ارائه خبر های سیاسی ایران نه سنی کردن شیعه

عبید گفت...

دوست عزیز شاعر سنی مذهب مولوی که از بزرگترین شعرای فارسی زبان هم هست همین نبرد رو در غالب شعر توصیف کرده و به آب دهان انداختن هم اشاره میکنه: او خدو انداخت بر روی علی ...
فکر نکنم مولوی تحت تاثیر آخوندهای شیعه بوده

ناشناس گفت...

تاریخ طبری یکی از معتبرترین کتب تاریخ اسلام است که بسیاری از مطالب آن به مذاق مسلمانان متعصب بخصوص شیعیان خوش نمی آید. ممکن است آنها در پاسخ بگویند روایتهای مذکور در تاریخ طبری جعلی است اما در این صورت این ایراد به کل کتب تاریخ اسلام وارد می شود که باعث زیر سوال رفتن کل تاریخ اسلام می شود

ناشناس گفت...

hoi shomai ke naveshte eid zer zer nakonid in adab ali shenase in adabe iek bache mosalmone age migi ke eshtebahe ie dalil biar va sabet kon ke drogh mige va behtare khodet koso sher ezafi nagi enghad zer zer mikoni boro heliatol motaghino bekhon bad bia goh ezafi bokhor hala farz kon ke on sonie harfasho sabet kon dige
mersi

ناشناس گفت...

خطاب به دوسته عزیز نویسندیه این مطلب،
خیلی ممنون از چیزایی که نوشتین. تاریخ طبری جزو مستند ترین مدارک تاریخی است. من متاسفم که به نظر میرسه سایت شما مورد هجوم برنامه ریزی شده قرار گرفته. داستانی که آوردید نه تنها هیچ افتخاری برای علی نیست، دقیقا
نشانه نامردی و بی اخلاقی است. دلایلی مسله این که حکمت این کار رو نمیدونیم یا در جنگ فریب اشکال ندارد همه خود فریبی است. همون طوری که خودت نوشتی هنوز خیلی کار داره تا ما بتونیم بدونه تعصب قبول کنیم که چقدر دروغ تو تاریخ ما هست و بی طرفانه بپذیریم که علی خودش یک عرب بود که خیلی آدم کشت. پسرانش هم تو لشکر اسلام بودن و به ایران حمله کردن و ما بیچاره ها هنوز افتخار میکنیم که زن حسین ایرانی بود. و نمیدونیم که اون شاهزاده ایرانی رو به عنوانه غنیمت جنگی به حسین دادن. وای بر ما که اینطور برای قاتلین اجدادمون غیرتی میشیم.

ناشناس گفت...

دوست عزیز لطف کن صفحه 1074 تاریخ طبری هم بزار...بعدم یادت نرفته که جنگ خندق رو مسلمانان شروع نکردن...کفار قریش لشکر کشی کردند...نکنه می خوای بگی این نبوده...نکنه می خوای بگی طرف لشکر کشی میکنی برا دوستی...نمی خواسته که نابود کنه...می خواسته بیاد با مسلمونا دست دوستی بده...در ضمن از این به بعد فقط یه صبحه از یک کتاب و نزار دادا...قبل و بعدم بزار.

ناشناس گفت...

قبل از اين كه چيزي رو به شيعه نسبت بدي، برو آمارش رو بگيرو مدركش رو ببين

تنها جايي كه قضيه آب دهان انداختن نقل شده،‌شعر مولويه

كه اون هم مثل خيلي داستانهاي ديگه ي مولوي، تنها شخصيتهاش واقعين و اصل داستان ساخته و پرداخته ذهن شاعره

اول يك مدرك بجز مثنوي پيدا كن كه اينجوري نقل كرده باشه، بعد نسبتش بده به شيعه
تا مجبور نشي چيزي رو كه قائل نداره، به زور رد كني!!