به نظر می رسد گاهی زمان ها شیعیان نسبت به علی بسیار حساس تر از خدا می باشند.شاید شما هم احساس کرده باشید که گاهی اوقات اگر شما به یک فرد شیعه بگویید خدایی در کار نیست شاید انقدر اشفته نشود اما اگر بگویید علی انسان خوبی نبوده ممکن است حتی جانتان در خطر باشد و انواع فحش ها را نوش جان کنید. خیلی به سختی می توان انتقادی را از علی مطرح کرد.البته بسیاری از این موارد و تعصب ها نسبت به علی دلیلی بسیار روشن دارد.و ان هم خرافات و باورهایی ست که روحانیون شیعه با دروغ و حقه بازی به خورد مردم می دهند و گویی علی را جوری تعریف می کنند که همه شخصیت های کارتونی مانند زورو،سیندرلا،سوپرمن،مرد عنکبوتی ،هرکول و ...را یکجا داشته.در این پست و چند پست بعدی قصد دارم تا نمونه هایی از این بزرگنمایی ها و باورهای دروغی را که روحانیون شیعه برای تقدس بخشیدن به علی به خورد مردم داده اند با منابع تاریخی مستدل و معتبر بررسی کنم.امید که راهگشا باشد.
در این پست به ماجرای کشته شدن عمربن عبدود به دست علی(در جنگ خندق) اشاره می کنم.فکر می کنم هر بچه مسلمان و هر شیعه ای که در مدارس ایران تحصیلکرده این داستان را به یاد دارند که روحانیون شیعه همیشه به ان ها گفته اند که علی و عمربن عبدود با هم درگیر شدند و علی نمی خواست که با عبدو بجنگد .نقطه اوج این داستان را تف انداختن عمربن عبدو به چهره علی تصویر می کنند و می گویند علی بر سینه عمر نشست ،عمرو به او اب دهان انداخت،امام چون عصبانی شده بود نخواست که عمرو را در عصبانیت بکشد.پس از روی او بلندشد و چرخی به اطراف زد و باز بر روی عبدود نشست و به او گفت حالا که خشمگین نیستم سرت راا برای رضای خدا می برم و او را کشت.
حال که داستان روحانیون و دکاندارن مذهبی شیعه را شنیدیم به سراغ اصل ماجرا می رویم.قضاوت به عهده خودتان
با توجه به منابع و مستندات تاریخی از همه حرف های شیعیان فقط جنگیدن این دو صحیح است و گرنه ،نه عمرو به علی تف انداخته،نه علی با احترام سرش را بریده.بلکه این عمرو بوده که به احترام این که علی در جنگ پیاده بوده و او سواره رسم جوانمردی را به جا می اورد و پیاده می شود تا با علی یکسان جنگ کند و عمرو هم باز به علی می گوید که ای علی من نمی خواهم تو را بکشم و علی است که اصرار به کشتن عمرو دارد..فکر می کنم بهتر است بقیه ماجرا را از زبان کتب تاریخی ببینید.
در تاریخ طبری پوشینه سوم(صفحه 1075) به روشنی در مورد جنگ بین این دو توضیح داده شده و بیان شده که عمرو نمی خواسته علی را بکشد.
منبع دوم سیره رسول الله ابن هشام است.در صفحه 369 همین ماجرا توضیح داده شده و اصرار علی بر قتل عمرو
و شیعیان هم چون مانند پیامبرشان معتقدند که الحرب و خدعه.حتی نیرنگ باز ی و دروغ بازی علی به صورت بسیار واضح و با افتخار در میزان الحکمه ،پوشینه سوم(آداب جنگ) به ورشنی توضیح داده شده و این داستان را هم بیان می کند واین گونه پرده از افسانه گویی های روحانیون و دکانداران شیعه می افتد.
نقل داستان در میران الحکمه،(آداب جنگ، پوشینه سوم):
حال خودتان حقیقت داستان و ماجرا را ببینید.امید که کمی بیشتر بیاندیشیم.
در این پست به ماجرای کشته شدن عمربن عبدود به دست علی(در جنگ خندق) اشاره می کنم.فکر می کنم هر بچه مسلمان و هر شیعه ای که در مدارس ایران تحصیلکرده این داستان را به یاد دارند که روحانیون شیعه همیشه به ان ها گفته اند که علی و عمربن عبدود با هم درگیر شدند و علی نمی خواست که با عبدو بجنگد .نقطه اوج این داستان را تف انداختن عمربن عبدو به چهره علی تصویر می کنند و می گویند علی بر سینه عمر نشست ،عمرو به او اب دهان انداخت،امام چون عصبانی شده بود نخواست که عمرو را در عصبانیت بکشد.پس از روی او بلندشد و چرخی به اطراف زد و باز بر روی عبدود نشست و به او گفت حالا که خشمگین نیستم سرت راا برای رضای خدا می برم و او را کشت.
حال که داستان روحانیون و دکاندارن مذهبی شیعه را شنیدیم به سراغ اصل ماجرا می رویم.قضاوت به عهده خودتان
با توجه به منابع و مستندات تاریخی از همه حرف های شیعیان فقط جنگیدن این دو صحیح است و گرنه ،نه عمرو به علی تف انداخته،نه علی با احترام سرش را بریده.بلکه این عمرو بوده که به احترام این که علی در جنگ پیاده بوده و او سواره رسم جوانمردی را به جا می اورد و پیاده می شود تا با علی یکسان جنگ کند و عمرو هم باز به علی می گوید که ای علی من نمی خواهم تو را بکشم و علی است که اصرار به کشتن عمرو دارد..فکر می کنم بهتر است بقیه ماجرا را از زبان کتب تاریخی ببینید.
منبع دوم سیره رسول الله ابن هشام است.در صفحه 369 همین ماجرا توضیح داده شده و اصرار علی بر قتل عمرو
و شیعیان هم چون مانند پیامبرشان معتقدند که الحرب و خدعه.حتی نیرنگ باز ی و دروغ بازی علی به صورت بسیار واضح و با افتخار در میزان الحکمه ،پوشینه سوم(آداب جنگ) به ورشنی توضیح داده شده و این داستان را هم بیان می کند واین گونه پرده از افسانه گویی های روحانیون و دکانداران شیعه می افتد.
نقل داستان در میران الحکمه،(آداب جنگ، پوشینه سوم):
در جـنـگ احزاب(خندق) ميان على (ع ) وعمرو بن عبدود سخنانى گذشت على به او فرمود: اى عمرو ! (در بـزدلـى تـو) هـمـين بس نيست كه من به جنگ تن به تن باتو آمده ام وتو كه شهسوارعربى با خـودت كمك آورده اى ؟
عمرو برگشت كه پشت سر خود را نگاه كند امير المؤمنين (ع )بيدرنگ چنان ضربه اى بر دو ساق پاى او وارد آورد كه از پيكرش جدا شدند و گرد و غبارى به هوا برخاست آن حـضـرت در حـالـى كـه بر اثر ضربت عمرو خون از فرقش مى ريخت و ازشمشيرش نيز خون مـى چكيد نزد رسول خدا(ص ) برگشت رسول خدا (ص ) فرمود : اى على !فريبش دادى ؟
عرض كرد : آرى , اى رسول خدا ! جنگ نيرنگ است .
حال خودتان حقیقت داستان و ماجرا را ببینید.امید که کمی بیشتر بیاندیشیم.